درباره وبلاگ من مهدی ام.بچه اراک دنبال نویسنده ام کسی میتونه کمکم کنه خبرم کنه فقط با ی نظر ممنون........... موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان خـــــــــــــــــــــــــنده بازار
یکی تعریف میکرد:
رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، 3،4سالش بود، دیوار راستو میرفت بالا! نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچه گونه گفتم: خاله دون، جن سالته عجیییجم؟ اسمتو بهم میگی خانومه خوججل؟ چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت: احمق، مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی ..!
یارو میگه : رفتم مدرسه اي كه بابام اونجا مديره بعدش خودش شروع كرد به حل كردن .مسأله پارامتري بود يعني عدد نداشت جوابشم طوري بود كه تو مخرج كسر مو (حرف يوناني) داشت بعد يكي از دخترا گفت استاد مخرج ما مو نداره يهو يكي از پسرا گفت عيب نداره بزرگ ميشي در مياره يعني كلاس منفجر شد ......
مادر و پدر دوستم از مکه اومده بودن....دوستم هم جو گیر میشه کار کنه...بعد از رفتن مهمونای غریبه میره تو آشپزخونه می بینه چند تا بطری آب هست....در راستای مرتب سازی آشپزخونه آبِ بطری هارو خالی می کنه و همه رو میزاره یه گوشه که بده با آشغالا ببرن بیرون...خلاصه میاد میشینه پیش مامان و بابا و اونایی که هنوز مونده بودن ...خوب که به حرفاشون گوش می کنه میبینه دارن از آب زمزم و خواصشو این چیزا صحبت می کنن و مامانش می گفته دیگه نذاشتن بیشتر آب زمزم بیاریم ، به هر کس یه کم میرسه....تازه می فهمه چه گندی زده...زود بر می گرده تو آشپزخونه و بطری هارو از آب پر می کنه و میزاره سر جاشون......دوستم می گفت باید بودی موقع خوردن آب میدیدی فامیلامونو....همه از آب لوله کشی شفا می خواستن....
اون خالم نبود !! یکی از فامیلای داماد بود که من نمی شناختم و از پشت شبیه خالم بود از همه نظر و اشتباهی بغلش کرده بودم کل جمع : ![]() اون خانومه که اشتباهی بغلش کرده بودم : ![]() من :
استاد میگوید: هان. شما همه رقت عمل تان خوب بود ولی* دقت عمل نداشتید. شما همگی* انگشت اشاره را در ماتحت کردید و مکیدید ولی* من انگشت اشاره را در ماتحت کردم و انگشت وسط را مکیدم. سعی* کنید بیشتر دقت کنید!
زمانى كه ما مدرسه مى رفتيم، يك نوع املاء بود به نام 'املاء پاتخته اى' ، در نوع خودش عذابى بود اليم! براى كسى كه پاى تخته مى رفت يه حسى داشت تو مايه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همكلاسى هاى تماشاچى چيزى بود مصداق تفريح سالم..
چند روز پیش سرخیابون منتظر تاکسی بودم یه امبولانس قبرستون از بغلم رد شدرو شیشش نوشته بود :تاحالا فکر کردی اخرین مدل ماشینی که سوار میشی چیه؟! زورنزن مسافرخودمی :: موضوعات مرتبط: مطالب خنده دار :: برچسبها: مطالب طنز نظرات شما عزیزان: سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:11 :: نويسنده : مهدی
![]() ![]() |